موضوع: "شهدا"

شهید محمدحسین حدادیان

??یڪ نفر …
از خیابان‌های بالای شهر تهران
با سرعت رفت به سمت بهشت !
میدان جهاد او همین جاست …
فرقی نــــدارد ،
کربلا باشد یا دمشق یا پاسداران ،
او خـــادم است ….
و خادم هرکجا اربابش باشد ،
جایش همانجاست ….

?خادم الحسین . . .
سه سال از سفر بهشتی‌ات گذشته
الان گلستان چندم بهشتی ؟
کجای محفل خادمان ارباب نشستی ؟?

اولین سالگرد

اکنون حتما جشن گرفته اند؛
می پندارند که این پایکوبی هایشان ادامه دارد.
اما کور خوانده اند.
با به شهادت رساندن سردار سلیمانی،
تفکر و راه او هرگز از بین نخواهد رفت.
دشمنان انقلاب اسلامی
همیشه برای به زمین زدن آن، بزرگانش را کشتند
و در آخر خود مغلوب شدند.
این بار هم به مانند همان دفعات خواهد شد.
این بار هم آنان نمی توانند به این کشور نفوذ کنند.
?اولین سالگرد سردار سلیمانی تسلیت باد?

سردار لشکرم

انگشترت هنوز در دستت بود،
زمانی که دشمن تو را به شهادت رساند.
این انگشتر یادبودی از تو خواهد بود.
از دلیری هایت، از شجاعت هایت،
از ترس هایی که در دل دشمن نهادی.
حالا یک سال از شهادتت گذشته
و هنوز یادت در دل هایمان هست

ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید

ای معنی حماسه جاوید، ای شهید

چشم ستارگان فلک از تو روشن است

ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

شهید سلیمانی

زیبایی رمز ماندگاریست و سادگی رمز زیبایی

شهدا چه ساده و زیبا بودند

من می خواهم در آینده شهید بشوم

معلم پرید وسط حرف علی و گفت :

ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهید چکاره بشوید

باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی!

مثلا پدر خودت چه کاره است ؟

آقا اجازه شهید

مثل پدر

پدر جانم، راهت برای همیشه ادامه خواهد داشت. نگران نباش که مبادا دشمن به خارج فرزندت که کشورت باشد نفوذ کند. ما هرگز به او این اجازه را نخواهیم داد. فرزندان ایران زمین هرگز این اجازه را نخواهند داد. آنها راه پدر خود را ادامه خواهند داد. آنها تفکر پدرشان حاج قاسم در ذهن شان در گردش است. مگر می شود که فرزندان حاج قاسم به دشمن اجازه ی چنین کاری را بدهند؟

خاطره سردار

هرسال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود،از جاروکشیدن تا چای دادن‌ به منبری و روضه خوان…سفارش می کرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد.
مداح رسیده بود به اوج روضه…به جایی که امام حسین (ع)آمده بود بالای سر حضرت عباس…بدن پر از تیر،بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را داده‌بود.با سوز میخواند..
تا اینکه گفت:وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه،اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود.گفت:(بابا این عمی العباس…) ناله حاجی بلند شد!(آقا تو رو خدا دیگه نخوان)دل نازک روضه بود…بی تاب میشد و بلند بلند گریه می کرد.خیلی وقت ها کار به جایی می رسید که بچه ها بلند می شدند و میکروفن را از مداح می گرفتند…
می ترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که می کرد…

?شهادت بانوی دوعالم حضرت زهرا(س)تسلیت باد

شهید مصطفی صدرزاده

 

#شهید مصطفی صدرزاده
مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست .

مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار از محبتش به او گفت و چه در شهریار که با کارهای فرهنگی‌اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.

او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش .

سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.

به قلم: طاهره بنائی منتظر